۱۴۰۲-۰۱-۰۱
  • facebook
  • twitter
  • telegram
  • instagram

سرو عصرانه اسپانیایی در استادیوم آزادی

  • ۱۴۰۱-۱۲-۱۶
استقلال

به دنبال برد دو بر یک استقلال در مقابل گل‌گهر، «سینا فراهانی» در فرورتیش‌آنلاین نوشت:

استفان کاوی در کتاب هفت عادت مردمان موثر می‌گوید: «عشق فقط یک اسم نیست، بلکه یک فعل است که باید انجام پذیرد. عشق، از خود گذشتن است.»

فوتبال، عشقی پر از ایثار است که در لایه‌های زیرین آن ضربه‌های مهلک پنهان شده که شاید خونی به رنگ ارغوان، گواه حساسیت این ورزش دراماتیک باشد. اما کافیست زیر آسمان جایگاه هشت استادیوم آزادی بنشینی تا بفهمی خون می‌تواند به رنگ آبی هم باشد.

قصه اینجا تازه از دقیقه‌ی هفتاد و شش آغاز می‌شود، جایی که پسری از دیار زاینده‌رود با بالا رفتن تابلو تعویض وارد میدان می‌شود و انگار کسی نمی‌داند که رضا میرزایی می‌خواهد تاریخ‌نویسی کند.

باید فوتبالی باشی تا بدانی که جنون تازه از دقیقه‌ی نود به بعدی شروع می‌شود که نقطه‌ی عطف تمام حیا‌ کن، رها ‌کن‌های دنیاست. نقطه‌ای که حتی یقه‌ی سلطان علی پروین را هم گرفته است.

درست در لحظه‌ای که خیلی‌ها داشتند پله‌های آزادی را به سمت خروجی ترک می‌کردند یک پاس رو به عقب و یک ضربه‌ی مواج و دیدنی از تاجی‌ها به قلب سیرجان نشست.

این تازه شروع ماجراست که آن‌ها که در حال رفتن هستند پشت سرشان فریادی است که می‌گوید: «بمان، ما قرار است زنده بمانیم».

انگار وقتی آن ضربه‌ی مهلک میرزایی بازوی امیرخان را هدف گرفت ندایی از جایی به ما گفت منتظر باش که قرار است ژنرال را به چهارمیخ بکشیم.

پنالتی، پنالتی و امان از پنالتی.

پنالتی دقیقه‌ی نود و شش و کامبک از شکست به پیروزی دیگر اسمش ترشح آدرنالین نیست، این رسما یک واقعه‌ی دراماتیک در قرن حاضر است که ضربان هر طرفداری را روی دور تند می‌گذارد.

آن تیری که این جوان اصفهانی بر قلب سیرجان کاشت را فقط و فقط با لبخند تلخ امیرخان می‌شود با پوست و گوشت و جان‌مان درک کنیم.

کسی که طی هفت بازی پیاپی نتوانسته بود قلعه‌ی آبی‌های پایتخت را فتح کند و حالا این شکست‌ها عدد هشت را مقابل خودش می‌بیند، تا بدانیم گاهی آدمی چیزی را که با دستان خودش می‌سازد، نمی‌تواند به سادگی خراب کند.

بله!

این فوتبال است. جنونی بی‌حد و حصر که می‌تواند در عرض شش دقیقه عرش را به فرش و فرش را به عرش تبدیل کند. نقطه‌ای که مرز باریکش یک ضربه‌ی مهلک به کنج دروازه است.

در هر حال این عرش آبی ماند و این فرش همچنان به کام امیرخان سفید است.

اما یادمان باشد، این عشق و آتش و خون با ضربه‌ای شعله‌ور می‌شود، پس از این ضربه‌های زیبا بیشتر به قلب ما روانه کنید، چرا که این بازی، بازی مرگ و زندگی است.

خبرها